اختصاصی طرفداری- با شروع کهکشانی های 2 این نیاز در بین مادریدیسمو حس می شد که در تقابل میان رئال- بارسا، مسی-؟ ؛ رونالدو بهترین گزینه برای پر کردن جای خالی است. موفقیت های فردی رونالدو به عنوان نماد رئال در مقابل مسی به عنوان نماد بارسا در سال های اخیر نشان دهنده آن است که عملکرد کریس حداقل در بعد فردی قابل دفاع بوده است، با این همه علی رغم نوار غیر قابل توقف گلزنی هایش برخی بر این باورند، رونالدو در این روزها بیش از آن که پاسخی باشد تبدیل به مسئله شده است، مساله ای بس غامض.
هواداران افراطی او معتقدند علت اصلی افت رونالدو در این روزها تاکتیک های اتخاذ شده بنیتز است که باعث خارج شدن رونالدو از مدار تاکتیکی و فنی تیم می شود. ستاره های تیم رافا تا اینجای فصل کیلور و کاسمیرو بوده اند که هر دو عناصر دفاعی تیم هستند، پس عجیب نیست اگر رونالدو در سیستم رافا نتواند آن گونه که در تیم کارلتو می توانست، بدرخشد. همچنین فشارهای روحی و روانی احتمالا ناشی از طرفداران منتقد نیز، سرعت گیر دیگری در مسیر حرکتی رونالدوست. با این حال از لابه لای اخم ها و نارضایتی ها، می شود فهمید پیکان انتقادات بیش از ابعاد فنی متوجه رفتارها و تمایلات فردی اوست.
نخستین مساله ای که همچنان برای منتقدین رونالدو حل نشده به نظر می رسد مربوط به گرایشات فردی رونالدو درون زمین است "وسواس گلزنی" یا در مقیاسی کلان تر عطش برای تصاحب "عناوین فردی". وسواس گلزنی علی القاعده نمی تواند عادت مضری باشد به ویژه این که رونالدو بارها و بارها با شم بالای گلزنی اش به داد رئال رسیده، آمار بیانگر همه چیز هست، حتی اگر گل های فراوان کریس در لالیگا را ناشی از ضعف رقبا بدانیم ( که نیست)، 17 گل او در چمپیونز لیگ دسیما را هیچ رقمه نمی توان کتمان کرد. اما نمود منفی این عادت را می توان در بازی هایی دید که رونالدو مستقل از جریان بازی و سایر بازیکنان که هر کدام آنها نامی به بزرگی یک کشور هستند، برای خود بازی می کند و گلزنی خود را ارجح بر موفقیت تیم می داند. این رویه رونالدو باعث می شود تا به واسطه اسم و رسم بزرگ و به حقش، سایر بازیکنان تیم ( عمدتا جوان ترها) تحت تاثیر او برای خود مسئولیتی خودساخته تعیین نموده و سعی حداکثری خود را برای گلزنی رونالدو انجام دهند. به نظر می رسد در یک رسالت نانوشته، پس از تضمین پیروزی (و شاید هم حتی قبل از آن)، گلزنی رونالدو بایدی است که رختکن رئال برای تیم وضع کرده است.
وسواس باورنکردنی رونالدو در زدن حداکثر ضربات ایستگاهی آن هم در تیمی که چند ایستگاهی زن خوب دارد آن هم از زوایا و فواصلی که حتی خود او در روزهای اوجش هم موفق به گلزنی نشده بود نیز نمود دیگری از این وسواس نامیمون است. اهمیت ارسال و ضربات ایستگاهی در این سال ها بر هیچ کس پوشیده نیست و سوال این جاست با داشتن سرزن هایی نظیر راموس، واران، بیل، بنزما و صد البته خود او، چه اصراری است حتی ایستگاهی هایی که دو قدم تا نقطه کرنر فاصله دارند هم مستقیم زده شوند؟ تیمی در اندازه های رئال نباید کارگاه بخت آزمایی کسی باشد. هرچند به این لیست باید تصمیم گیری های غلط، مکث دادن ها نابه جا در هنگام ضد حملات، پا عوض کردن های بی مورد و بعضا آزاردهنده، پرس نکردن در خط حمله، برنگشتن و عدم همراهی مارسلو در دفاع و این اواخر قدم زدن در یک سوم دفاعی حریف (که قاعدتا نمی تواند تاکتیک تیم باشد) را نیز اضافه کرد. استیو هاوکینگ برای تبیین مفهوم سیاه چاله مثال یک پتوی ضخیم سفید با راه راه مشکی را می زد که یک گوی درشت افتاده وسط آن، با تقدیم صمیمانه ترین احترام ها به دیروز، به نظر می رسد در این روزها رئال همان پتوی سفید است، ستاره های تیم خطوط مشکی و رونالدو آن گوی بزرگ، هیچ خطی مثل خودش نیست، همه خطوط دفرمه همه خطوط مایل، چون یک گوی درشت افتاده آن وسط و همه خطوط را به سمت خود مایل کرده است.
ایکر از تیم رفته است و در غیاب او، رونالدو در کنار راموس در زمره بزرگ تر های تیم به حساب می آیند. روزی که در هیبت یک جوان جویای نام قرار بود ریبری، زیدان جدید فوتبال فرانسه باشد، زیزو روی نیمکت پس از هر توپ لو دادن یا ضربه نابه جا یا پاس غلط ایستاده ریبری را تشویق می کرد. این مثال به خوبی نشان دهنده الگوی مناسب برخورد بزرگتر های تیم با جوانانی است که به لحاظ روحیات و آسیب پذیری در مقابل انتقادات شکننده هستند. مثال عینی این قضیه نقش مسی در احیای شرایط نیمار است که در آغاز از شرایط آرمانی به دور بود. رونالدو در دهه سوم زندگی اما انگار خیلی خیال بزرگ شدن ندارد. نشان دادن احساسات سرکش ناشی از دریافت نکردن یک پاس آن هم از جانب کسی که پاس دادن آخرین گزینه روی میزش بوده و هست بیشتر شایسته جوانان جویای نام است نه برنده سه توپ طلا. به ویژه وقتی می دانیم چنین رفتارهایی می تواند طوفانی از حاشیه را به سمت کشتی همواره ملتهب رئال گسیل دهد. در گوشی حرف زدن با بلان آن هم در حالی که رئال خوب بازی نکرده و تیم تحت فشار است از جانب فوق ستاره تیم به چه معناست؟ نقش فوق ستاره تیم در مواجهه تیم با بحران های این چنینی چیست؟ کاهش فشارها یا افزودن بر آن ها؟ جمیع این واکنش ها به خوبی بیانگر یک ضعف بزرگ در شخصیت یکی از بزرگ ترین بازیکنان دنیای فوتبال است: عدم درک بی معنا بودن "من" در یک مجموعه به نام "تیم"
چه آن شبی که با ته چهره روستایی اش نفس جان اوشی را گرفته بود و چه آن روزها که زیر نظر سر الکس الفبای فوتبال و مدنیت را می آموخت، همه او را با دریبل هایش، استارت ها انفجاری و شوت های مهارنشدنی او را می شناختند. کریس از آنجا که بیش از نبوغ، محصول کار و تلاش فراوان است شاید به واسطه بالا رفتن سنش دیگر آنی نیست که روزی با آن شناخته می شد. اگرچه آمار فصل قبل وی سراسر موفقیت وی را در گلزنی نشان می دهد اما نوع گل های به ثمر رسیده توسط وی تفاوت بنیادین با فصول قبل دارد. دیگر خبری از استارت های انفجاری، شوت های مهار نشدنی و... نیست. پاسخی شاید سطحی انتقال رونالدو به نوک خط حمله باشد، اما الزامات یک بازیکن مرکزی با ویژگی های رونالدو هم خوانی چندانی ندارد و این آلترناتیو هم نمی تواند پاسخی به مسئله رونالدو باشد. مسئله ای که بیان سرراست یا شاید هم بدبینانه اش می شود ده نفره بازی کردن رئال در بعضی بازی ها و خارج بودن یک نام به غایت سنگین از چرخه تاکتیکی تیم. بردن وایادولید و رکرتیو اوئلوا بدون رونالدو، برای تیمی که بدون او توانسته بارسلونا را در فینال کوپا با دو جین فرصت از دست رفته شکست دهد کار چندان پیچیده ای نیست، در لالیگایی که تفاضل گل بی اهمیت است، 7-0 و 1-0 عجالتا 3 امتیاز دارند، بدون 5 گل او هم می شد اسپانیول را برد، اما آنجا که قرار است فوق ستاره تیم، ضعف امثال آربلوآ را بپوشاند، رونالدو کجاست؟
تقابل با نخودی هایی نظیر آلمریا، بتیس، سالامانکا و ...فرصت مغتنمی برای رونالدو و هواداران افراطی اوست تا ثابت کنند همه دنیا در اشتباه اند. تردیدی نیست پتانسیل بالای رئال و فاصله کیفی معنادار نیمی از حاضرین در لالیگا با رئال می تواند فرصت مناسبی برای رسیدن به 1000 گل هم باشد اما رصد مسیری که رونالدو هم به لحاظ شخصیتی و هم به لحاظ فنی در سال های اخیر مشغول طی کردن آن است نشان می دهد در آینده ای نه چندان دور رونالدو غامض ترین مسئله روی میز پرز خواهد بود. مسئله ای که اتمسفر حاکم بر مادرید و خود پرز از طراحان اصلی آن بوده اند.
بی وفایی و فراموشی هواداران؟ رئال با رونالدو بی حساب است، اصلا بحث وفاداری و مردانگی نیست، بحث چرخیدن برمدار عقل است و اتخاذ بهترین تصمیم برای تیم، بزرگی دوباره بارسا همراه با شاعر فوتبال بود، شب زنده داری های شاعر بود یا نم کشیدن طبعش، در 30 سالگی دیگر تمام شده بود، تمام! به اتلتیکو مادرید در کالدرون برگردان می زد اما بارسا 4-2 می باخت، تمام شده بود و حکم، رفتنش بود تا رفتنش فضایی برای تنفس بدهد به پسر بچه آرژانتینی، پسر بچه ای که امروز شده لیونل مسی! عدم دعوت از دیوید ژینولا (بهترین بازیکن سال 99 لیگ برتر انگلستان) و کانتونا توسط امه ژاکه به تیم فرانسه در جام جهانی 98 بیش از آن که معنای بی وفایی و نمک نشناسی را داشته باشد مُهری بود بر قهرمانی فرانسه و تکمیل فرآیند رشد اسطوره ای به نام زیدان! همان گونه که نبودن حتی یک صندلی روی نیمکت برای روماریو در همان سال به معنای برداشتن فشار از روی شانه های خرگوش آن روزها چابک! می بینید، لایه های واقع گرایانه فوتبال خیلی جدی تر از ابعاد بالیوودی آن است، خیلی!
معنای افت برای رونالدو گل نزدن در یک فصل نیست، افت برای رونالدو بهترین نبودن در تیمی است که نایب قهرمانی در لیگ و رسیدن به چهارتای پایانی در چمپیونز لیگ با آن همه مصدوم، برای هوادارانش به معنای شکست است و بهانه ای برای جابه جایی های غول آسا. برای سلطنت در اروپا با آن همه بازیساز، رئال به یک ماشین گلزنی نیاز ندارد، نیاز رئال فوق ستاره ای است که گره ها را باز کند و نقشی را ایفا کند که برای چهار سال رونالدو با شایستگی تمام ایفا کرد و در قبالش دوتوپ طلا هم برد. غیر از دشمنان او و تیمش کسی از این وضعیت خوشحال نیست، تردیدها زیاد است اما میان انبوه تردیدهای هواداران رئال یک سوال شانه به عمیق ترین دل نگرانی آنها می زند، آن جا که آن ها از خود می پرسند رونالدو قرار است به رئال کمک کند یا رئال به رونالدو؟
نظرات شما عزیزان: